کتاب خیره به خورشید نگریستن اثر اروین یالوم بخش 3
زخمی به نام فناپذیری
اندوهی در دلم رخنه میکند، من از مرگ وحشت دارم.
گیلگمش
خودآگاهی، موهبتی بسیار ارزشمند و والاست که ماهیت گونه بشر را شکلمی دهد و ما را تبدیل به "انسان"هایی متمایز از سایر موجودات می کند. اما دستپیدا کردن به این خودآگاهی، بهای سنگینی دارد و این بها "زخمی به نامفناپذیری" است . این حقیقت همیشه مثل سایه به دنبال وجود ماست که درزندگی خود رشد می کنیم، شکوفا می شویم و به شکل غیرقابل انکاری رو به زوالرفته و در نهایت از دنیا میرویم.فناپذیر بودن، از ا بتدای تاریخ بشر ذهن انسان ها را درگیر خود کرده است .چهار هزار سال پیش، گیلگ مش که قهرمانی اهل شهر بابل باستان بود، هنگام مرگدوستش اِنکیدو 2 این افکار به ذهنش خطور کردند و آنها را بر کتیبه ای نوشت :
اکنون در دل تاریکی فرو رفته ای و دیگر نمی توانی صدای مرا بش نوی. آیا زمانی »
که بمیرم، من هم مانند انکیدو خواهم شد؟ اندوهی در دلم رخنه می کند؛ من از«. مرگ وحشت دارم
گیلگمش، حرف دل ما را زده است .
همان طور که او از مرگ میترسید، تکتک ما مردان، زنان و کودکان هم از مرگ هراس داریم . ترس از مرگ، در بسیاریاز ما انسان ها فقط به شکل غیرمستقیم نمایان می شود و به شکل ناآرامی واضطراب زیاد و یا در قالب اختلالات روانی دیگری آشکار می شود.
بعضی افراد،به شکلی واضح و آگاهانه، با ترس از مرگ کنار آمده اند. گروهی دیگر از افراد همهستند که این ترس در وجودشان تبدیل به وحشتی عظیم شده و ما نع از شادی وبهره بردن آنها از زندگیشان میشود.